محرم 92 ... من و دختر خالم
٢٣ محرم ١٤٣٥ امروز با خاله قرار گذاشتیم بریم مجلس عزاداری خاله و فاطمه جون منتظرن تا ما برسیم وقتی رسیدیم انقدر شما سر حال بودین که دلم نیومد دوربیانو در نیارم عکس نگیرم اینم جیگر طلا خانم ها... فاطمه زهرا و فاطمه جون خیلی دوستتون دارم کاشکی میشد حسی که بهتون دارم هم ثبت کردن با بوسه زدن بر صورت ماهتون قلبم از شدت عشقی که به هر دوتون دارم تیر میکشه... با تموم وجودم دوستتون دارم نازنین کوچولوهای من انشالله همیشه لباتون خندون باشه حالا بریم ادامه مطلب امروز مثل روز های دیگه گریه ها و خنده هایی در پیش داشت به مراسم که رسیدیم اول از همه شما سرگرم خوردن خوراکی هایی که خاله زحمت کشیده بود شدید که تو عکس با...
نویسنده :
مامان فاطمه زهرا
17:07