از عید فطر تا ...
برای دیدن ادامه مطلب یادتون نره عزیز دل مامان الحمدالله چند روزی میشه که لجبازیات یزره ای کمتر شده عزیزم برای یادگاری تصمیم گرفتم خاطره این یک هفته رو کامل یادداشت کنم عزیزم شب عید فطر رفتم هیئت که ختم قران داشتن و یک ساعتی انجا بودیم و رفتیم مراسم حاج محمدرضا طاهری و تا ساعت 2:20 انجا بودیم شما اونجا نیم مجلسو خواب بودی بلاخره گذاشتی من یه شب هم شده از مجلس استفاده گنم سینه زنی که شروع شد شما بیدار شدی به بهانه هر چیزی منو بلند میکردی و دیگه نگذاشتی چیزی از مجلس متوجه بشم و خلاصه تموم شد و داشتیم میرفتیم خونه که مامانی زنگ زدو گفت ما داریم میریم شمال دوست داشت قبل رفتنش شما رو ببینه و ما هم رفتیم شما هم تا مامان...
نویسنده :
مامان فاطمه زهرا
16:02