بدو بیا ادامه مطلب دختر شیرین زبونم امروز دوشنبه .5.1392 امروز همش بهم میگفتی گردنبند میخوام منم بهت میگفتم ندارم شما هم میگفتی برو بخر بهت گفتم پول ندارم وقتی زنگ زدیم مامانی به مامانی گفتی گَدَبن میخری مامانی گفت بیا خونمون بهت بدم گفتی پول داری مامانی هم گفت بیا عیدی بدم شما هم دیگه تا شب هر چند لحظه یکبار میگفتی خونه مامانی و بابایی بریم عیدی میده بریم ؟ بابا مهدی اومد ما رو رسوند اونجا چون مامانی و بابایی تازه روز قبل از شمال اومده بودندو ما روز عید بهشون سر نزدیم رفتیم اونجا همینکه رسیدیم شما طبق معمول به فریزر اشاره کردی و بستنی میخواستی یه بستنی عروسکی خوردیو به مامانی و بابایی گفتی عیدی میخوام ...