فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
محمد صادق محمد صادق ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
علی عباسعلی عباس، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

فاطمه زهرا گلی از گلهای بهشت

یک روز خوب همراه با ملاقات یکی از دوستان ویلاگیمون

1392/7/15 14:36
985 بازدید
اشتراک گذاری

برای دیدن ادامه ماجرا به ادمه مطلب بروید

 

اینم مهدیار جونی و فاطمه زهرا ی عزیزم

به نظر شما الان مهدیار خاله پفیلا رو داده یا میخواد بگیره؟؟؟؟؟؟؟

http://niniweblog.com/upl/fatemehzahrakh/13811420415.jpg

http://niniweblog.com/upl/fatemehzahrakh/13811421668.jpg

http://niniweblog.com/upl/fatemehzahrakh/13811421983.jpg

 

امروز چهارشنبه 10مهر92 همزمان با سالگرد عقد مامان و بابا بود که امروز تصمیم داشتیم با دوست عزیزم زهرا جون مامان مهدیار عزیزمون بریم پارک بانوان نزدیک خونشون . ما هم صبح بیدار شدیم کارامونو کردیمو اماده شدیم راهی پارک شدیم . قبل از حرکتمون کلی با شما صحبت کردم که در طول مسیر تقاضای بغل نکنی شما هم تقریبا تونستی به حرفام عمل کنی تو راه هم تا شما میگفتی بغل !!!! میگفتم برمیگردیما !! به راهت ادامه میدادی تو ماشین هم با کلی بهونه سر کردیم تا رسیدیم ایستگاهی که قرار بود خاله و مهدیار جونی رو ببینیم ...

بلاخره انتظارمون به پایان رسید و دوست عزیزم زهرا جون و مهدیار و دیدم با اون ابروهای 88 کلا یک ساعت اول مهدیار خاله این شکلی بود

خاله اومد یه پارکی بین پارک بانوان بود که باید پیاده روی میکردیم تا برسیم به پارک ... . شما هم تا تاب و سرسره میدیدی سرعت رو زیاد میکردی و میدویدی سمتشون ولی با هزار بهونه که یه پارک دیگه میخوایم بریم قیدشو میزیدی .

 

شما و مهدیار جونی عاشق اب بازی بودین و تا شیر اب میدیدن ولکنش نبودین تا حسابی اب میخوردینو اب بازی میکردین و به راهتون ادامه میدادین .

http://niniweblog.com/upl/fatemehzahrakh/13811423063.jpg

http://niniweblog.com/upl/fatemehzahrakh/13811422774.jpg

http://niniweblog.com/upl/fatemehzahrakh/13811422540.jpg

http://niniweblog.com/upl/fatemehzahrakh/13811422349.jpg

 

اخر مسیر هم وسایل بازی بود که شما و مهدیار جونی به ورزش مشغول شدینو حسابی ورزش کردینو از تمام وسایل ورزشی استفاده کردین .

مرحله اول

مرحله دوم

 

مرحله سوم

مرحله چهارم

مرحله پنجم

اینم نتیجه نهایی

مامان بزار یکبار اینوری بشینم

 

خلاصه به درب پارک رسیدیمو تمام گوشی و دوربین ها رو تحویل دادیمو داخل پارک شدیم . یه جای خوبی رو پیدا کردیم و اونجا نشستیم . همین که نشستیم مشغول صبحانه خوردن شدیم که خیلی هم تو اون هوای تمیز صبحانه خوردن لذت داشت ولی شما و مهدیار جونی به جز دوتا لقمه عسل خوردن مشغول خوردن پفیلا شدینو تو همون پفیلا خوردنتون کلی باهم بازی کردینو پفیلا ها قبل از رفتن به دهانتون چند جا میچرخید.

صبحانه رو که خوردیم دیگه نزدیکای اذان شده بود ماهم رفتیم نماز خوندیم و ... (میخواستم نماز بخونم نزدیک نمازخانه پارک محل بازی کودکان بود که من به شما گفتم برو اونجا بازی کن من رفتم داخل نماز خانه بعد از لحظه ای اومدی داخل و شروع کردی به نمایش بازی کردن که من جیش دارم و الان جیشم میلیزها ... خانم هایی که اونجا بودن کلی سرگرمت کردن با حشره های اطراف تا من تونستم نمازمو تموم کنم نمازم که تموم شد منو کشوندی سمت زمین بازی و تو راه با اون زبون شیرینت تو راه بهم گفتی مامان طاهله دیدی الله اکبر کدی من گیه کردم جیش جیش از یه جهت من که میدونستم تو چی میخواستی و دستشویی نداری  وقتی این حرفو زدی کلی خندم گرفت که از الان داری این کارا رو میکنی  البته از این کارها زیاد انجام میدی ولی اینکه که دلیل کارتو داشتی میگفتی برای جالب بود...) رفتیم بازی  کنیم که وسایل بازی زیر افتاب بودنو کلی هم داغ شده بودن که شما نتونستی بازی کنی ولی کنار وسایل بازی یه چیز جالبی دیدم وسایل ورزشی گذاشته بودن مخصوص بچه ها که خیلی کوچیک بود شما هم کلی با اونا ذوق کرده بودی. خلاصه با کلی بهونه بلاخره برگشتیم سرجامون پیش زهرا جون البته مهدیاری گل با مامانی گلش رفته بود خونشون چون اونجا تازه چمنا رو اب داده بودن و کلی اب جمع شده بود که مهدیار خاله مدام در حال بازی کردن با اون اب ها بود که مامانیش تصمیم گرفت برای راحتی ما و خود مهدیار با خودش ببرتش . نشستیمو ناهار خوردیم و شما هم دوساعتی خوابیدی و من زهرا جون کلی مشغول صحبت شدیمو خیلی هم خوش گذشت زهرا جون زحمت میوم و کلی تنقلات  رو کشیده بود که کیکی درست کرده بود که مزش عالی بود من که خیلی تعریف کردم و اصلا باورم نمیشد کیک خونگی باشه خیلی خیلی خوشمزه بود و فکر نکنم مزه خوبش از دهنم بره . خلاصه ساعت کاری پارک هم داشت تموم میشد شمار و بیدار کردم و وسایلامو جمع کردیمو راهی بیرون شدیم وسایلامونو تحویل گرفتیم  برگشتیم همون پارکی که بودیم شما مشغول بازی شدی و منتظر شدیم تا بابا بیاد دنبالمون که دوباره مهدیار جونی با دایی جونش اومد و مامانی عزیزش برامون زردک درست کرده بود و فرستاده بود که چون هوا کمی خنک بود خیلی چسبید دیگه امروزمون هم به شب رسید از زهرا جونمون و مهدیار گلی خداحافظی کردیمو رفتیم سمت خونه بی بی و بعدشم برگشتیم .

امروز در کل خیلی روز خوبی بود و خیلی کنار دوست گلم زهرا جون خوش گذشت . خدایا شکرت بابت همه چیز

 

در اخر هم از زهرا جونم تشکر میکنم اول بخاطر اینکه زحمت تمام وسایلارو کشیدون دوم بابت کیک خیلی خوشمزه ای که درست کرده بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان یگانه و ریحانه
15 مهر 92 15:19
سلام عزیزم خوبین؟خدا فاطمه زهرا رو جون حفظش کنه خیلی ناز و شیرین زبونه ان شالله همیشه خوش باشید و به گردش رفتن خوشحال میشم به ما هم سر بزنید
(زهره)مامان فاطمه
15 مهر 92 15:55
ماشااله به دخملی خانم شده .پس حسابی خوش گذشته بهتون .ایشااله همیشه به شادی عزیزم خصوصی عزیزم
مامان مهدیار
15 مهر 92 16:15
هیچکدوم طاهره جون
اینجا مهدیار داره به فاطمه زهرا دست میده

خیلی قشنگ نوشتی طاهره جون

امیدوارم بازم بتونیم همو ببینیم

دلم برای فاطمه زهرا و شیرین زبونی هاش تنگ شده

خیلی دوستتون دارم


ما هم همچنین دوست خوبم روز بیاد موندنی شد برای ما

〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
16 مهر 92 13:52
چه قدر بامزه بودن اين دو تا فسقلى
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
18 مهر 92 3:47
سلام خانومی کجایی دیگه احوالی از ما نمیپرسی


ما که همیشه به شما سر میزینیم
کبری مامان آنیتا
18 مهر 92 13:42
سلام گلم روز جهانی کودک مبارک باشه خدا دخترتو برات نگه داره البته شرمنده باکمی تاخیر گفتم


دشمنتون شرمنده خانمی ممنون که به یاد فاطمه زهرا ی ما هم بودین
نی نی دانلود(مامان علیرضا)
18 مهر 92 19:14
نازنین خاله روز کودک مبارکت باشه عزیزم .انشالله همیشه سلامت و شاد باشی خاله به من پفیلا نمی دی ؟
منصوره مامان زهره
20 مهر 92 19:45
همیشه به گردش و شادی گلم، لباستم خیلی خوشگله
زنبق
22 مهر 92 16:58
سلام طاهره خانوم. کلی دلم خواست این عکسارو که دیدم... انشاالله که به زودی زود ببینمتون...
زنبق
28 مهر 92 18:41
سلام بانو. خصوصی دارید.
مامان محمدمهدی
30 مهر 92 17:07
چه دختری خیلی نازه خدابراتون نگه داره
مامان رادین
21 آبان 92 14:16
چه عکسای قشنگی . همیشه شاد باشید.
madarkhanomi
30 آبان 92 11:00
خدا حفظش کنه انشاله
فرزند صالح
3 آذر 92 14:08
سلام عزیزم آخی چه قشنگ ماشالا نی نی نیس دیگه دختر شما خانومه خدا برات حفظش کنه ممنون بهم سر زدی برام دعا کن سلام خواهش میکن ولی واقعا تعریف نباشه واقعا خانمی شده انقدر چادرشو سفت میچسبه از منم قشنگتر واقعا بهش افتخار میکن دعا میکنم تا اخرش عاشق چادرش باشه