فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره
محمد صادق محمد صادق ، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
علی عباسعلی عباس، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

فاطمه زهرا گلی از گلهای بهشت

مریضی فاطمه زهرا

1392/7/8 14:02
1,261 بازدید
اشتراک گذاری

 

فاطمه زهرا : خدا میضا افا بده

خوشگل مامان امروز 31 شهریور 92 تقریبا نزدیک ساعت 4 بود که با کلی بهونه گرفتن بلاخره خوابت برد وقتی بیدار شدی بدن مثل اتیش داغ بود و صورتت خیلی مظلومانه بود اره تب کرده بودی اونم تب خیلی شدید بابا زنگ زد و ما رفتیم خونه مامانی

الهی فدای تو بشم مادر که هم بیحالی هم مدام دستات دو دهنته

اونجا خیلی بهونه گیری میکردی و میخواستی همش بغل باشی و تا شب بی حال بودی و شام هم خیلی کم خوردی از تب شدید نتونستی حتی غذا بخوری همش چرت میزدی ساعت 10.30 بود بابا اومد و برات استامینفون خرید شما قبول نکردی بخوری و با زور مامانی کمی با قاشق بهت داد که همش و ریختی بیرون خلاصه برگشتیم خونه و تو راه هم شما خوابیدی .

رسیدیم خونه دوباره استامینی فن را دادم و شماهم زود خوابیدی ولی بعد از دوساعت بیدار شدی و تب شدید اجازه نمیداد شما بخوابی و همش از خواب میپریدی فدایت بشم مادر نبینم حال و روزت اینطوری باشه تا نمازه صبح که بابا بیدارشد دوباره دواتو دادیم اروم شدی و تونستی کمی بخوابی و دوباره ساعت 7 صبح بیدار شدی و همش میگفتی کارتون منم برات تلویزیون روشن کردم و هم میدید و هم تو خواب و بیداری بودی امروزم تو خونه سر کردیم و تب همانا و هزیون ها همانا ...totalgifs.com doentinhos gif gif ccmhosp7a.gif

مدام میگفتی مامان طاهله بینیم دلومده چشام میسوزه پی پی کنم ای میشم چون یبوست داشتی متاسفانه از دستشویی رفتن هم میترسیدی و ... ولی چون من مطمئنم که میخوای دندون دربیاری نبردمت دکتر اخه شما خیلی از دکتر میترسی انقدر گریه میکنی نفست بند میاد تازه اصلا اجازه نمیدی دکتر معاینت کنه روز سه شنبه عمه اومد خونمون اولش که محمد حسین اومد سرحال شدی و بالا و پایین پریدی ولی چیزی نگذشت که دوباره بهونه هات شروع شد و تا شب محمد حسین سراغت میومد جیغ میزدی و گریه میکردی و همش بغل من خوابیده بودی کلا دیگه قبول نمیکردی دارو بخوری نه غذا نه دارو امروزم با تمام سختیاش تموم شد دوباره شب هم تا صبح گریه میکردی و فردای اون روز خوشبختانه چند لقمه ای نون پنیر خوردی که تبت کمتر شده بود که بعد از اون دوباره بی اشتها شدی بمیرم برات زبونت یه افت بزرگ زده بودالبته فقط تونستم از این عکس بگیرم این کوچیکش بود

و لبات همش تبخال زده بود تو تا لثه های پایینت هم ورم کرده بود  هر چیزی جز اب میخواستی بخوری ای میگغتی تازه خیلی هم حساس شده بود تا دستت میخورد خون میومد بابا که از سرکار اومد دید هنوز بی حالی گفت بریم خونه بابایی و مامایی حالت بهتر شه اونجا سرگرم بشی و که بعد از خوردن یه بستی که البته یه زره ازش خوردی دوباره بی حال شدی و حوصله نداشتی و روز پنجشنبشم که دوباره رفتیم خونه مامانی تا ظهر بازی میکردی برای اینکه یه ذره سرگرم بشی و بیحالیت کمتر بشه با فاطمه بردیمتون حموم تشت و پر کردیم کمی اب بازی کردین و زود خسته شدی و خواستی بیای بیرون


ولی دوباره تا شبش هی بیحال و بیحال تر میشدی حال و حوصله ی بازی هم نداشتی و فقط گریه میکردی More smileys for free downloadMore smileys for free download

تا این شد که دیگه تصمیم گرفتیم قید حرم رفتن رو بزنیم رفتیم پارک نزدیک خونمون کمی بازی کردی

و برگشتیم خونه انقدر عمو پورنگی که برات ضبط کرده بودم دیدی تا خوابت برد الحمدالله امشب بهتر خوابید و کمتر گریه کردی امروز ناهار هم رفتیم خونه بی بی اونجا حالت خوب بود ولی بازم همش کنار من نشسته بودی و تکون نمیخوردی اصلا کلا اونجا میریم نمیدونم چرا واکنشی از خودت نشون نمیدی نه حرف میزنی نه بازی خیلی خودتو میگیری و سنگین میشینی بعد از ناهار خوردن بابا مهدی رفت تو پارکینگ مشغول موتورش بود شما هم خواستی با بابا بری پایین  و رفتی و کمک کردی البته مثلا کمک کردی ...و اومدم بهت سر بزنم که با من اومدی بالا و خوابیدی و چون دیگه خیلی سرت سنگین شده بود بیدار شدی دوباره خیلی گرسنت بود ولی اشتها نداشتی یا اگرم داشتی زخمای دهنت نمیگذاشت بخوری تا اینکه خواستیم برگردیم خونه شما رو موتور همش میگفتی بریم خونه مامانی بابایی که برای راضی کردنت یه سر بردیمت پارک که هم حال و هوات عوض شه هم مامانی و بابایی از یادت بیفتهبردیمت پارک برات بستنی خریدیم که فقط یه نموره لیسش زدی و نخوردیش


خلاصه بعدشم رفتیم شیرین عسل که برای کیک و بیسکوییت بخرم شاید بخوری دلتو بگیره که الان یک روز میگزره هنوز ابمیوه ای که  برات خریدیم تموم نشده .برگشتیم خونه دوباره بعد از کلی کارتون دیدن من و بابا و خوابوندی ولی خودت نخوابیدی بلاخره نزدیک 1 بود که دیدم خوابت برد ولی بعد از دوساعت دوباره همش گریه میکردی و متوجه نمیشدم چی میخوای تا خود ظهر بهونه میگرفتی و میخوابیدیو بیدار میشدی تا الان که دارم برات مینویسم ساعت 2:57 شما بعد از کلی گریه کردن و دعوای من خوابت برد و هنوز خوابیدی منم منتظرم بیدار بشی برات عدسی درست کردم نرم باشه شاید بتونی بخوری فدای شما بشم خانم کوچولوی من.

الحمدالله بیدار شدی کمی عدسی خوردی با اینکه میدونستم برای عدسی یبوست رو تشدید میکنه ولی چون نرمه درست کردم بخوری ولی امروز چند باری همش تا چیزی میخوردی لثه هات خون میومد . تا دندونات در بیاد من راحت بشیم کلا این چند روزه 24 ساعته چهره شما اینطوری بود.

 More smileys for free downloadMore smileys for free downloadMore smileys for free download

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

(زهره)مامان فاطمه
9 مهر 92 12:50
وای بمیرم الهی زبونشو.مامانی چیزای خنک بهش بده هم تبشو بیاره پایین هم دهنش خوب بشه .مثل هندونه

ایشااله زود زود خوب بشه عزیزدلم خیلی ناراحت شدم بیا بهم بگو که خوب خوب شده




چشــــــــــــــــــــــــــــم


مامان سهند و سپهر
11 مهر 92 11:02
آخييييييييي ايشالا زودي بهتر شه چقدر بد دندون درمياره چقدر اذيت ميشه طفلكي مراقبش باش ماماني
مامان حنانه زهرا
15 مهر 92 12:20
وای گلم ایشالله که خوب میشه.دخمل منم داره دندون درمیاره پدرم دراومده.نه غذا میخوره نه میخوابه فقط گریه میکنه طفلکی