شیطنت های وروجک مامان
قربونت برم چهاردست و پا که می رفتی خیلی نترس بودی ودیوار صاف و میرفتی بالا حالا که راه افتادی حرفه ای تر عمل می کنی و شما را فقط میشه بالای اُپن وکابینت ومبل وهرچی که فکرشو بکنی پیدا کرد باور نداری خودت نگاه وکن ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
بعضی وقت ها هم شما را باید اینجور جاها پیدا میکردیم نانازی مامان
عزیزم متاسفانه تو اوج شیطونیای شما یه اتفاق بدی ام افتاد قربونت برم این عکس قبل اتفاقته که خیلی هم ظاهراً خوشحالو شنگولی
همین طو شلوغ کنان داشتی بازی می کردی که یهوویی زدی زیر دست خاله و فنجان نسکافه که هنوز نشسته بود بخوره رو که خیلی ام داغ بود برگردوندی روی چشم و دستتو وبدنت هممون حول شده بودیم نمی دونستیم چطوری لباساتو در بیاریم شما هم از گریه صداتون در نمی یومد منم از ناراحتی گریه می کردم و مامانی سریع شما رو برد حمام توی تشت آب سرد وبابا مهدی سریع رفت داروخانه برات پماد سوختگی بخره خلاصه شیطنتت کار دستمون داد .
خلاصه هر جور که بود سرگرمت کردیم تا سوزش یادت بره وبعد از کلی گریه کردن و سرگرم کردنت بلاخره خوابت برد بمیرم که درد کشیدی مادرم.
اینم فاطمه گلی که صبح اومده ملاقات دختر خالش ممنون جیگر خاله بیچاره اونم از گریه تو گریه می کرد اونم ترسیده بود جانمی خاله جونی
الحمدالله صبح ورم چشمات کم شده بود ولی سوختگی دستات یکی دو هفته ای طول کشید